مروری بر تاریخچه تماشاخانههای قزوین
حکایت صحنه و آرزومندیها؛ دیروز و امروز
حکایت دیروز و امروز صحنه تئاتر در قزوین 2
حکایت دیروز و امروز صحنه تئاتر در قزوین 3
حکایت دیروز و امروز صحنه تئاتر در قزوین 4
حکایت دیروز و امروز صحنه تئاتر در قزوین 5
حکایت دیروز و امروز صحنه تئاتر در قزوین 6
حکایت دیروز و امروز صحنه تئاتر در قزوین 7
حکایت دیروز و امروز صحنه تئاتر در قزوین 8
حکایت دیروز و امروز صحنه تئاتر در قزوین 9
حکایت دیروز و امروز صحنه تئاتر در قزوین 10
حکایت دیروز و امروز صحنه تئاتر در قزوین 11
حکایت دیروز و امروز صحنه تئاتر در قزوین 12
حکایت دیروز و امروز صحنه تئاتر در قزوین 13
حکایت دیروز و امروز صحنه تئاتر در قزوین 14
رضا قدیانی*: منزل استادمان خیابان نواب بود، در کوچهای جنب همین تربیتمعلم؛ استاد بلندبالا و رشید بود و نامش ابراهیم فرخمنش بود. همان که بچههای امروز نمایش ایشان را با یک پلاتو و عکسی بر دیوار آن به خاطر میآورند. ما که تشنه آموختن بودیم پشت سرش راه میافتادیم تا درِ خانهاش. یک روز در همان محوطه تربیتمعلم به یک سری تیرآهن زنگزده اشاره کرد و گفت: «چند سالی است که قرار است اینجا را بسازند. سالن تئاتر میشود. چه سن بزرگیام دارد...» بعدش با حسرت اضافه کرد: «خدایا یعنی به عمر من قد میدهد که یک روز روی این سن بازی کنم؟» عمرش کفاف نداد، بیست سالی هست که بین ما نیست، شاید هم یک کمی بیشتر یا کمتر؛ خدا رحمتش کند ولی اگر هم بود هیچوقت رنگ آن سالن را برای اجرای نمایش نمیدید. در کل بحث سالن نمایش، بحث تکراری و پرغصهای شده برای این قبیله وامانده تئاتر. آن طور که اهل فن میگویند اولین سالن نمایش قزوین، همان سالن پرتکبر روسمسلک شهرداری یا به قول قدیم بلدیه قزوین بوده. مرحوم میرفخرایی میگفت که اولین بار ابی (ابراهیم فرخمنش) را در حال اجرای باله در این سالن دیده. البته بماند اجرای نمایشهای گروه پرورش در اوایل قرن قبل که حداقل بنده هیچ کسی را بخاطر ندارم که این اجراها را به یاد داشته باشد. گویا سالن بعدی، سالن نمایش ارامنه بوده. اشتباه بنده را مرتکب نشوید. منظور سالن مدرسه رفیع نیست! مرحوم احمد میرفخرایی از قول فیلیپ پووویچ، پزشک انساندوست لهستانی مستقر در قزوین نقل میکردند که سالن اصلی ارامنه حدودای کلیسای کانتور بوده که بعدها تخریب میشود، اما گسترش نمایش در قزوین با ساخت دبیرستانهای مختلف و اختصاص قسمتی از فضای پرورشی به سالن نمایش بوده (قابل توجه تصمیمگیرندگان در حوزه مدرسهسازی!) آنچه خودم به یاد دارم بزرگترین صحنه از آن سالن مدرسه محمد قزوینی بود. بزرگی این صحنه باعث شد که نمایشهای زیادی در آن اجرا شود. در زمانی که مرحوم عزتالله انتظامی برای آموزش یک دوره تئاتر به قزوین رفتوآمد داشته، با بچههای تئاتر قزوین نمایش «مردی که مرده بود و خود نمیدانست» نوشته پرویز صیاد را همزمان با تهران تمرین میکند. ماحصل آن اجرای همزمان دو نمایش در قزوین و تهران میشود. عکس آن هست. خودتان میتوانید ملاحظه کنید. آنطور که شنیدم گروه قزوین یک شب کار را تعطیل میکنند و برای دیدن نمایش به تهران میروند و با دعوت از گروه تهران آنها هم یک شب نمایش را تعطیل میکنند و به دیدن اجرای نمایش در قزوین میآیند. گویا نمایشهایی مثل «موناوانا» و «تقی فینفینی» هم در همین سالن اجرا شده.
ماجرای اولین نمایش شرکتکننده از قزوین در جشنواره تئاتر فجر
مدرسه دیگری که در دهه سی به همراه سالنی بهروز (البته برای آن زمان) افتتاح شد، دبیرستان رهنما (بعدها مجاهدین اسلام) بود. شاخصترین نمایشی که در اوان تأسیس این سالن روی صحنه رفت، نمایش «خشم دریا» به نویسندگی مرحوم فرهاد طاهری و کارگردانی و بازی مرحوم ابراهیم فرخمنش، احمد میرفخرایی، فرهاد طاهری، زندهیاد حسین سرشار و... گفتنی است این آقای سرشار بعدها اپراهای معروفی اجرا کرد و در فیلم اجارهنشینها هم بازی کرد. بعد انقلاب این سالن به همت یوسف توانا (مسئول وقت واحد نمایش امور تربیتی) که آن زمان یوسف سیمیار بود و همیاری دانشآموزان تئاتری (از جمله بنده!) بازسازی شد و در 1364 نمایش «ایستگاه برزخ» به نویسندگی حسین نوری و کارگردانی ابراهیم فرخمنش روی صحنه رفت. عکس این نمایش به همراه نوجوانی بنده را میتوانید ملاحظه بفرمایید. یادش بخیر! در ضمن این نمایش اولین تئاتری بود که از قزوین برای دومین جشنواره تئاتر فجر ارسال شد. سالن بعدی قزوین، سالن مدرسه ارامنه رفیع بود که خوشبختانه مثل سالن رهنما هنوز پابرجاست. اوج فعالیت این سالن در دهه سی بوده ولی من شخصا در آنجا نمایش «سورپرایز» نوشته تاجبخش فنائیان و به کارگردانی نادر میرزایی را در سال 1361 تماشا کردم. سالن بعدی، سالن دبیرستان شاه بوده که در ادامه تبدیل به دبیرستان پاسداران شد (و در حال حاضر فکر نمیکنم اصلا وجود خارجی داشته باشد). صحنهای که به طور تقریب هماندازه صحنه سالن رهنما بود و در آن نمایشهای زیادی به اجرا رفته که شاید قابل توجهترین آنها «بهترین بابای دنیا» نوشته غلامحسین ساعدی به کارگردانی مرحوم سیروس امیرغیاثوند بوده. این نمایش سال 1349 با بازی ابراهیم فرخمنش، فیروز ناپلئونی و … روی صحنه میآید. استاد محمد ساربانها یک جا نقل میکردند که به نظرشان بهترین بازی ابراهیم فرخمنش را در همین نمایش دیدند. خدا جمیع رفتگان را بیامرزد و عزیزانی چون محمدآقا ساربانها را برایمان حفظ کند.
ایفای نقش بر صحنه آسمان
قبل از اینکه به سالنهای پرطرفدار اجرای نمایش این شهر برسیم، بهتر است یادی کنیم از سالنی که بعدها تبدیل به محل معراج شهدا شد؛ سالن پیشاهنگی. در این سالن کمتر نمایش به صحنه میرفته ولی نمایشهایی مثل «جادوگر شهر زمرد» به نویسندگی هوشنگ صفاکیش و بازی احمد میرفخرایی، عزیز میرابی و محمد ساربانها در همین سالن به صحنه رفته (که عکسش را میبینید). این سالن بیشتر محلی برای تمرین نمایشها بوده است. یکی از بهترین سالنهای قبل و بعد از انقلاب در اوایل دهه سی در خیابان هلال احمر امروزی ساخته میشود. سالن شیر و خورشید سرخ ایران و بعدها هلال احمر. یکی از کسانی که زحمت بسیار فراوانی برای این سالن کشیده، خدابیامرز سیروس امیرغیاثوند بوده. در طبقه سوم این ساختمان سالنی به مراتب استانداردتر از دیگر سالنهای شهر واقع بود. مرحوم فرخمنش تعریف میکردند که طبقه دوم این ساختمان هم در زمان تصدیگری سیروس امیرغیاثوند در خدمت گروههای تئاتری بوده و قسمتهای اداری و پشت صحنه را شامل میشده. به این صورت که هر کدام از اعضای گروه برای خودش کمدی داشت به همراه میز گریمی محدود و … نمایشهای مطرحی چون مونتسرا، نادر پسر شمشیر، راهها و کتابها، پنچری، خیمه سبز و … در زمان شیر و خورشیدی این سالن و نمایشهای حدیث عشق، مظلوم پنجم، طلوع دهکده، معمای ماهیار معمار در هنگامه هلال احمری این بنا به روی صحنه رفتند. (از هر دوره عکسی ضمیمه شده است.) یادش بهخیر! هنوز گاهی در خیابان هلالاحمر سری بالا میگیرم و به همراهم در حال قدم زدن قسمتی از آسمان را نشان میدهم و می گویم: باورت میشود من آنجا نمایش بازی کردهام؟
عقبنشینی پروسنیموم به نفع بلکباکس!
پس از تأسیس مرکز آموزش تئاتر در سال 47 و اعزام کارشناس به قزوین (برای اولین بار در ایران و بهصورت طرح پایلوت) ضرورت داشتن یک سالن کوچک ولی پویا حس میشد. در آن مقطع زمانی سالنهای پروسنیموم (قاب عکسی) داشت به نفع بلکباکس و معماریهایی شبیه به آن از دور خارج میشد و متولیان فرهنگی دست به اجاره ساختمانی در ابتدای خیابان فردوسی میزنند و خانه فرهنگ را تاسیس میکنند. جالب اینکه برای اولین بار در خانه فرهنگ بهجای صندلیهای ارج فلزی از صندلیهای ثابت امروزی استفاده میشد. بعد از تخریب خانه فرهنگ از این صندلیها تا مدتها در سالن میرعماد استفاده میشد (شاید هنوزم تکهپارههای آنها را بشود در قسمت انباری سالن پیدا کرد). در خانه فرهنگ است که به نوعی تئاتر قزوین شکوفا شد. کارشناسان کاربلد به همراه هنرجوهای کوشا و قدیمیهای تئاتر همت میکنند و نمایشهای بسیار باکیفیت (با استانداردهای زمان) روی صحنه میآورند؛ سفر، معدنچیان، افعی طلایی، سیزیف و مرگ و بسیاری نمایشهای دیگر. این سالن بعد انقلاب بهخاطر افراط و تفریطها، بهطور کامل تعطیل و چند سال پیش به جای آن مرکز خرید ساخته شد. یاد این هم بخیر. یکی از عجیبترین معماری صحنههای نمایش جهان در قزوین و زیرزمین مجتمع میرعماد اتفاق افتاده، میفرمایید نه؟ تشریف ببرید یک نگاه دقیق به آن بیندازید. معمار با ظرافت تمام و در هماهنگی با عوارض زمین، صحنهای کاملا غیرمتقارن و چندزاویه پدید آورده که نمونهاش در جهان بی نظیره! ولی ما بچههای تئاتر که از رو نرفتیم. در همین سالن که با نمایش «آنکه گفت آری و آنکه گفت نه» نوشته برتولت برشت و به کارگردانی ابراهیم فرخمنش افتتاح شد، علاوه بر اجرای جشنوارههای مختلف حداقل دو نمایش شایان توجه یعنی «ماهان کوشیار» نوشته رضا قاسمی و به کارگردانی احمد میرفخرایی و «گوران» به کارگردانی علی ملازینل به روی صحنه رفت. باور نمیفرمایید؟ عکسهایش را تقدیم میکنم؛ و سر آخر سالن نمایشی که پیر سال و ماه نیست ولی بیوفایی یار آن را تبدیل به تنها سالن فعال شهر و کولهبار خاطرات دوستان تئاتری ساخته است؛ سالن استاد ایزدفر (علامه رفیعی سابق). این یکی دیگر احتیاج به عکس و تفصیلات ندارد چون اکثر هنردوستان سری به این مکان زدهاند. سالنی که به قول دوستی ظریف: «اینجا سی متر زیر زمین خودمان را هم خودمان نمیبینیم چه برسد به دیگران!» البته سالن کتابخانه امام خمینی هم هست ولی هیچ وقت جزئی از داشتههای ما نبوده که بشود روی آن حساب کرد؛ هر چند که هرازگاهی با دردسر فراوان نمایشی هم آنجا اجرا میرود.
رستم و یک دست اسلحه
خب، این هم مروری بر همه داشتههای ما در طی تاریخ نمایش این شهر! از این فهرست فقط سالن علامه و امام خمینی فعال باقی مانده. به قول معروف رستم است و یک دست اسلحه! ولی نیمه پرش، ساخت سالن تئاتر شهر در گوشه پارک ملت است. درباره آن میشود گفت اولین سالنی که دقیقاً با کاربری نمایش ساخته شده است. امیدوارم که قضیه عمر کوتاه ما و آرزوهایمان به سرنوشت مرحوم فرخمنش و سالن شهید رجایی دچار نشود. الهی آمین! نمیدانم متولی مجموعه تئاتر شهر چه شخص و نهادی خواهد بود ولی فقط میتوانم امیدوار باشم که در آینده و در سالن تخصصی تئاتر فقط نمایش روی صحنه برود و همایشها و سمینارها و پخش فیلمها را برای سالنهای دیگر شهر لقمه بگیرند. امیدوارم که مسئولیت این سالن به عهده کسی گذاشته شود که بر مدیریت فرهنگی کاملا مسلط و آگاه باشد. امیدوارم که دستاندرکارانش نخواهند از ابتدا چرخ را اختراع کنند و گوش شنوایی برای شنیدن داشته باشند و خیلی امیدواریهای دیگر!
در ضمن امیدوارم در همان ساختمان تئاتر شهر همدان، همانند تئاتر شهر تهران، قسمتی را برای آرشیو تئاتر استان و کتابخانه تخصصی اختصاص بدهند که حداقل پاتوقی مطالباتی برای اهل فرهنگ و هنر این شهر باشد.
* نویسنده و کارگردان تئاتر