در حال بارگذاری ...
...

رضا قدیانی:

طرز تلقی و نگاه متفاوت دو شخصیت نمایش به مقوله قتل

ایران تئاتر قزوین_ رضا قدیانی، شاید کمی دیر ولی لازم بود که چیزی در مورد « باغبان مرگ » بنویسم . نمایشی که حدود یک ماه پیش توسط کیوان حبیبی در سالن نوپای استاد ابراهیم فرخمنش به روی صحنه رفت . یاد استاد بخیر


الف _ در جایی خواندم که این نمایش اقتباسی است از داستانی نوشته « پاترک مک گراث » با نام « حکایت آرنولد کرامبِک » . زیاد مهم نیست چون هدف نگاهی به خوانش محمد چرمشیر از این متن است . آنچه که جدای از روال عادی قصه و در نگاهی موشکافانه به متن خودنمایی می کند ، طرز تلقی و نگاه متفاوت دو شخصیت نمایش به مقوله قتل ( در معنای انحراف از روال عادی مرگ و تداخل در روند طبیعی آن ) است . کدام رویکرد به قتل زیباتر است ؟ خوانش تریسی از قتل در تعریف واقعه به دار کشیدن محکوم به اعدام و یا باغی که کرامبک قصد ساختن آن را دارد ؟ یا شاید باید بحث را به گونه دیگر مطرح کرد . قوانین اجتماعی یا هنر ؟ آنچه را که حقوق و مدنیت در شکل بسیار خشک و عمل گرا انجام می دهند ( حتی در مورد اعمال خلاف طبع و مدنیت ) هنرمند با دیدگاه کمال گرای خود به زیبای تصویر می کند . کرامبک زن واقعی را می خواهد تبدیل به مجسمه های کوپید گونه باغ های انگلیسی کند . اگر پیگمالیون به تضرع از خدا خواست که مجسمه دست ساخت خود را که به آن عاشق شده بود جان بخشد ، کرامبک از زن هایی که به کمال نیستند مجسمه هایی می سازد که شاید در هنر به کمال خود برسند . شاید در این عمل عقده ادیپ و عشق به مادر نیز ( در معنای زن کمال یافته و یا حتی آنیما ) انگیزه آرنولد کرامبک در انجام جنایت بوده باشد . عکس عمل اعدام که از زبان تریسی نقل شده و با کمال سبعیت ، هر چند موجه و عرفی ، تصویر می شود ، قتل های کرامبک بدون خشونت و حتی با نوعی شیفتگی مقتول به او صورت می گیرد ( دست های حساس و ظریف هنرمند ) . آیا هر هنرمند آرنولد کرامبکی نیست که انسان ها را در اثر هنری خود از بند زندگی و زمان خلاص و تا ابد جاودانه می کند ؟ به قول شاملوی بزرگ : پر طبل تر از حیات / من مرگ را / سرودی کردم . . . 
ب – و اما در اجرا . . . توجه به معنای عمیق میزانسن که چیزی سوای از حرکت فیزیکی در صحنه نمایش است و مفهوم آن بسط یافته به هر گونه عامل بصری در صحنه میرسد . در صحنه ساده و بی پیرایه کیوان حبیبی کنش بازیگران نمایش به حداقل خود میرسد و بیشتر محدود به حرکات وضعی است و این تمهید نمایش را موجز و تأثیر گذار می کند . در روند طبیعی یک مصاحبه بین قاتل و خبرنگار در زندگی واقعی هم حرکتی غیر نشستن بر دو سوی میز انجام نمی گیرد . کارگردان در ازای کاستن از حرکت فیزیکی بازیگران ، از تکنیک چند رسانه ای بهره میگیرد . یعنی همان تعریف میزانسن ؛ از اکت بازیگر کاسته و با پروژکشن اکت لازم را برای اجرای نمایش ایجاد می کند . البته پروژکشن وظیفه دومی هم دارد که آن ایجاد تصاویر و ابژه های ذهنی و تأکیدات کلامی است که به عینیت می  رساند . در این روند موسیقی فضا ساز نیز به کمک این روند می آید و علاوه بر آن ما را شریک بازی ها و جدل های ذهنی بازیگران نمایش می کند زیرا که چرمشیر به درستی در تقابل این دو شخصیت ، دیالوگ ها را به نوعی سامان داده که انگار شاهد مسابقه بوکس دو مشتزن در رینگ هستیم . در نهایت تمام عوامل معین و کمکی اجرایی ، هماهنگ و با هدف اجرایی پیراسته ، موجز و استیلیزه نمایش است . هر چند که ایرادات چندی نیز در طراحی های مختلف نمایش به چشم می خورد که در برابر کلیت اثر قابل اغماض است . به امید اجراهای بهتر از این زوج هنرمند