نقدی برای نمایش «زندگی سگ مرده»
زندگی دوگانه یک پیرمرد
زندگی دوگانه یک پیرمرد 2
زندگی دوگانه یک پیرمرد 3
ایران تئاتر قزوین_وحید صدوقیان: در نمایش زندگی سگ مرده ما شاهد یک پیرمردی هستیم که در حال احتضار است و روزهای پایانی عمر خود را می گذارند و در تصورات خود فرزندانش را میبیند و خود جوانش را می بیند که با فرزندانش در چالش است.
این شبها سالن تئاتر علامه رفیعی استان قزوین میزبان نمایش زندگی سگ مرده به نویسندگی حامد مکملی و کارگردانی مرتضی نجفی است. این تئاتر که اثر برگزیده جشنواره استانی قزوین نیز هست به جشنواره فجر پیشرو راه پیدا کرده است و این مطلب را باید به گروه اجرایی این نمایش تبریک گفت و آرزوی موفقیت برایشان داشت.
اما آن چیزی را که در نمایش اجرای عمومی این کار ما شاهد بودیم مورد تحلیل قرار میدهیم. در نمایش زندگی سگ مرده ما شاهد یک پیرمردی هستیم که در حال احتضار است و روزهای پایانی عمر خود را میگذارند و در تصورات خود فرزندانش را میبیند و خود جوانش را میبیند که با فرزندانش در چالش است. صحنه نمایش پر است از مکعبهای چهارخانه تو خالی که در اول نمایش که هنوز تصور تماشاگر از کار کامل نشده است تداعی کننده پنجرهها و خانههای خالی است در پایان نمایش به هم میریزد و ما متوجه آن میشویم که این مکعبها همان قبرهای خالی است که در قبرستانها میبینیم و این را جایی متوجه میشویم که فرصت داماد پیر مرد بر لوحی نام او را هک میکند. پیرمرد در کل نمایش در پی آن است به فرزندانش بفهماند زنده است و حضور دارد اما گویا تمام فرزندان او که هر کدام بشکلی قربانی اجتماع هستند از همین الان حلوای او را خوردهاند و فقط منتظر مرگ پیرمرد هستند.
در کل نمایش ما هیچ زندگی مثبت و در خوری را نمیبینیم. مردها پیام آور مرگ و ناامیدی هستند و زنها در یک زندگی روزمره روتین فقط دست و پا میزنند. آنقدر دست و پا میزنند و درگیر زندگی شخصی خودشان هستند که پیرمرد قصه را نمیبینند و نمیشنوند و نه حتی درک میکنند. شناسنامهای از پیرمرد ارائه نمیشود و ما با یک تیپ شخصیت روبرو هستیم. یک پیرمرد که نماینده تمام پیرمردانی ست که به همین شکل در جامعه میبینیم و به راحتی از کنارشان میگذریم. پیرمرد پس زمینهای ندارد،نقش مادر یا همسر پیرمرد کاملا فراموش شده است. فقط دست و پا زدن پیرمردی را بر روی صحنه میبینیم که میخواهد به فرزندانش بگوید که زنده است و حضور دارد. اما آن پیرمرد کیست؟ از کجا آمده؟ دلیل این همه مشکل و فراموش شدن در خانواده به خاطر چیست؟ اینها سوال هایی ست که به راحتی در نمایش از آن میگذریم و جوابی برای آن داده نمیشود. کل نمایش تمام کاراکترها و مخصوصا خود پیرمرد و شیرین دختر بزرگ او از کاراکتر فرصت مینالند. فرصت داماد خانواده شوهر شیرین است و در تمام نمایش که خود فرصت حضور ندارد اینطور عنوان میشود که او معتادی ست که هر کاری از او برمی آید. اما در پایان پیرمرد به همان فرصت روی میآورد و فرصت به شکلی جان پناه پیرمرد میشود و به او کمک میکند به عبارتی تنها کسی است که حاضر است که پیرمرد را نگه دارد. سپس ناگهان همان کارکتر،خواننده رپ میشود و دردهای خودش را در قالب رپ بیان میکند که چرایی این مسئله کاملا در هالهای از ابهام قرار میگیرد.
سوال اینجا پیش میآید که چرا این کاراکتر مورد انتخاب نویسنده است؟ آیا نویسنده میخواهد بگوید که کسی که معتاد است و هنوز مشخص نیست که اعتیادش را ترک کرده یا نه مورد مناسبی برای اعتماد کردن است؟ آیا این نسخهای که توسط نویسنده محترم و کارگردان عزیز این کار برای جامعه پیچیده میشود در جامعه ما که در آن زندگی میکنیم قابل استفاده است؟
نویسنده محترم جناب آقای حامد مکملی که از نویسندگان خوب شهر ما نیز هست در این نمایش رو به ساختن یک فضای نهلیستی آورده است. با تمام احترام به ایشان میخواهیم این سوال را مطرح کنیم،آیا جامعه الان ما مخصوصا در شهر قزوین پذیرای یک نمایشنامه نهلیستی هست؟ اهالی شهر قزوین و کشور عزیزمان ایران دو سال است که درگیر بیماری کرونا هستند و افسردگی به خاطر فوت عزیزانشان که بسیار زیاد بوده فضای کشور و شهرمان را به فضایی افسرده در حال تبدیل کردن است. متاسفانه قبل از کرونا نیز شهر ما قزوین چه بخواهیم و چه نخواهیم آمار بالای خودکشی را داشت که سقف سنی آن به زیر سن جوانان رسیده بود. و حال این آمار همچنان ادامه دارد و کمی کرونا نیز کنترل شده است. در چنین فضایی وظیفه ما هنرمندان چیست؟ آیا باید نسبت به همچین آمار وحشتناکی بی تفاوت باشیم یا به این آمار دامن بزنیم و یا نسبت به این آمار وحشتناک خودکشی و مرگ و میر در شهر و کشورمان قدمی برداریم؟ آیا هدف غایی ما هنرمندان فقط ورود به جشنوارههای مختلف است یا تاثیرگذاری در جامعهای که در آن زیست میکنیم؟ نمایش زندگی سگ مرده با وجود پاره کمدیهای کلامی که در آن وجود داشت آن چیزی را که به تماشاگر خود میداد که در پایان به آن فکر کند و ذهنش با آن درگیر شود این بود آیا زندگی که الان ما در حال گذران آن هستیم یک زندگی ایده آل است یا به قولی زندگی سگی را در حال گذران هستیم؟ و این سوال وحشتناک اگر تحلیل خوبی بر روی آن صورت نگیرد میتواند به راحتی آن آماری که از آن صحبت کردیم را متاسفانه چند برابر کند.
درست است که بسیاری از مسائل در جامعه ما حل نشده است و پیدا کردن یک راه حل مناسب برای آن بسیار کار سختی است اما مرگ و میر و خودکشی حتی نمیتواند آخرین راه حل باشد. کاش گروه اجرایی قبل از تهیه و تدارک چنین نمایشی با مراجعه به یک روانشناس و یک جامعه شناس کار خود را یک با یک نگاه ویژه جلو میبردند. نبود یک کارشناس روانشناسی و یک کارشناس جامعه شناسی در تحلیل این متن بشدت احساس میشود.
کارگردان محترم نمایش سعی بر این داشت با استفاده از تمهیدات مختلف مانند نورهای سرد،استفاده از وسایل غیر متعارف،چیدمان چمدانها و حرکات بازیگران یک فضای غیر متعارف را ترسیم بکند و ما از اول نمایش متوجه این مسئله میشدیم که با یک فضای غیر واقع گرا روبرو هستیم و این کاملا در نمایش مشهود بود. تغییر مکانها نیز توسط بازیگران به خوبی انجام میشد به عبارتی با حرکت بازیگر از جایی به جای دیگر یعنی از خانه یکی از فرزندان به خانه فرزند دیگر منتقل میشد و تماشاگر میتوانست به راحتی آن خانه را متصور شود. نور موضعی پایان نمایش که پیرمرد در آن نور موضعی بین دود سیگارش میرقصید و ما او را در یک جای تنگ میدیدیم و میتوانستیم تصور کنیم آنجا فضای قبر است کاملا کار کارگردان را نسبت به استفاده از ابزار صحنه و هدایت بازیگر مثبت نشان میدهد. در این بین نباید از بازی بسیار خوب پیام نوروزی به راحتی بگذریم. پیام نوروزی از بازیگران خوب شهرمان است که مدت هاست او را در کاراکتر پیرمرد قزوینی در رادیو و قزوین به یاد میآوریم. او در نمایش زندگی سگ مرده به خوبی از پس کاراکتر پیرمرد برآمده و این نقش را کاملا باورپذیر بازی کرده است. او بازیگری بسیار تواناست که میتوان آینده بسیار خوبی را برای وی متصور شد.
همچنین نباید کار بسیار ارزشمند کارگردان را در استفاده از بازیگران جوان نادیده گرفت و میتوان گفت که اکثریت بازیگران این نمایش از هنرجویان تازهکار نمایش بودند که توسط کارگردان محترم آقای مرتضی نجفی میدان تجربه به آنها داده شده بود.